ویانای بابا بزرگترشده و فهمیده تر
سلام این روزا ویانایبابا که به سن سه سال و۱۰ ماهگی رسیده از همیشه بازیگوش تر و شیطون تر شده .
توی این چند وقته نتونستم توی وبلاگش مطلب بذارمو از دختر بابا بنویسم ...از احساساتش و علائقش بگم...از اینکه تو چه انتظاراتی ازم داره و چه نقشه هایی براش دارمو چه آینده ای براش ترسیمکردم ...
زندگی پراز بازیه ....هیچوقت نمیتونی انتظار داشته باشی همهچیبر اساس انتظات توپیشبره ولیمن میدونم و ایمان دارم که درصد بالایی از انتظارات من از سرنوشت تحقق پیدا خواهد کرد
هر روز کهمیگذره احساس میکنم هنوز خیلی مونده تا پدری موتموم کنم ...همیشهمیگیم بزرگترمیشه راحتمیشیم اما انتظارات جدید تر و جدید تر مثل تلنگری ما رو به خودمونمیاره
تو این سن وسال ویانا دلش میخواد بیشتر با همسن و سالاش باشه و بازی کنه ...شاید بهترینموقعیت برای مهد کودکرفتنش باشه ...اما دو سه روزی که بردیمش مهد روز های بعد میگفت تورو خدا منو نبرین ....با مشورت مربیش قرار شد وقتی ببریمشکه خودش دوباره علاقه نشون بده تا بعد خدا چیبخواد
توی این چند وقته نتونستم توی وبلاگش مطلب بذارمو از دختر بابا بنویسم ...از احساساتش و علائقش بگم...از اینکه تو چه انتظاراتی ازم داره و چه نقشه هایی براش دارمو چه آینده ای براش ترسیمکردم ...
زندگی پراز بازیه ....هیچوقت نمیتونی انتظار داشته باشی همهچیبر اساس انتظات توپیشبره ولیمن میدونم و ایمان دارم که درصد بالایی از انتظارات من از سرنوشت تحقق پیدا خواهد کرد
هر روز کهمیگذره احساس میکنم هنوز خیلی مونده تا پدری موتموم کنم ...همیشهمیگیم بزرگترمیشه راحتمیشیم اما انتظارات جدید تر و جدید تر مثل تلنگری ما رو به خودمونمیاره
تو این سن وسال ویانا دلش میخواد بیشتر با همسن و سالاش باشه و بازی کنه ...شاید بهترینموقعیت برای مهد کودکرفتنش باشه ...اما دو سه روزی که بردیمش مهد روز های بعد میگفت تورو خدا منو نبرین ....با مشورت مربیش قرار شد وقتی ببریمشکه خودش دوباره علاقه نشون بده تا بعد خدا چیبخواد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی