عکس
ویانای بابا بزرگترشده و فهمیده تر
سلام این روزا ویانایبابا که به سن سه سال و۱۰ ماهگی رسیده از همیشه بازیگوش تر و شیطون تر شده . توی این چند وقته نتونستم توی وبلاگش مطلب بذارمو از دختر بابا بنویسم ...از احساساتش و علائقش بگم...از اینکه تو چه انتظاراتی ازم داره و چه نقشه هایی براش دارمو چه آینده ای براش ترسیمکردم ... زندگی پراز بازیه ....هیچوقت نمیتونی انتظار داشته باشی همهچیبر اساس انتظات توپیشبره ولیمن میدونم و ایمان دارم که درصد بالایی از انتظارات من از سرنوشت تحقق پیدا خواهد کرد هر روز کهمیگذره احساس میکنم هنوز خیلی مونده تا پدری موتموم کنم ...همیشهمیگیم بزرگترمیشه راحتمیشیم اما انتظارات جدید تر و جدید تر مثل تلنگری ما رو به خودمونمیاره تو این...
ویانا به روایت تصویر
دوسال و نه ماه گذشت
سلام ویانای بابا ...الان دو سال و نه ماه از به دنیا اومدنت میگذره ...حالا دیگه خیلی چیزا یاد گرفتی ...خیلی چیزا رو میفهمی .... توی این دوسال و نه ماه خیلی اتفاقها برات افتاد که به نوعی شد تجربه زندگیت .... لوزه هات توسط یه جراح خوب ( دکترمطهری )عمل شد با کمک مامان جونت تونستی پستونک رو که بهش عادت کرده بودی کنار بذاری در اصل میشه گفت بعد از عمل لوزه هات چند تا اتفاق خوب افتاد یکی اینکه پستونک رو دیگه نخوردی ( البته بعضی وقتا دلت تنگمیشد و هوس میکردی امامان میگفت آقای دکتراجازه نمیده بهتپستونک بدیم ) یکی دیگه اینکه بعد از عمل دیگه برات پوشک نخریدیم و خودت یاد گرفتی دستشویی بری ...البته اویل یه کم توی زمان دقیق رفتن به دسشویی مشکل دا...
نویسنده :
رضا
20:52
تولد يك سالگي
سلام ديروز دوم تير ماه 1395 سالروز تولد يكسالگي وياناي بابا بود ، بالاخره دختر بابا يك سال پر از خاطره رو پشت سر گذاشت .... از اينجا كه به عقب نگاه مي كنم مي بينم كه خيلي اتفاق بود و لي خيلي زود گذشت . اينم تصويري از تغييرات وياناي بابا تو اين يك سال : ...
نویسنده :
رضا
8:12
بدون عنوان
در نظربازی ما بیخبران حیرانند من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی &nbs...
نویسنده :
رضا
17:30