بدون عنوان
وه ازاین پرتو زرین که صبا داد مرا
عمر جاوید عطا کرد و بقا داد مرا
یکدم از وادی حکمت سخنی نغز شنید
مالک ملک ثریا چه صفا داد مرا
آتشی بودم و از مهر رخش سرد شدم
ره پیموده ی ده سال به جا داد مرا
نفس و بند وجودم همه در بند و قفس
آخرین بند خدا حکم شفا داد مرا
آسمان از پس دریا به لب آورد لبش
نفسی نوش زپردیس سخا داد مرا
یاور آن باور ثالث زطربخانه گرفت
نسب منتسب جـــــــام ولا داد مرا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی