ویانای بابا

بدون عنوان

آرام تنم عزیز جانم آمد        عمرم نفس شکر دهانم آمد رَستم ز ردیف و قایفه ، اشک و سرود                                             مستانه ترین ردیفدانم آمد شوریدگی و شراب و شبهای دراز                                  &nbs...
16 مهر 1394

بدون عنوان

وه ازاین پرتو زرین که صبا داد مرا                          عمر جاوید عطا کرد و بقا داد مرا یکدم از وادی حکمت سخنی نغز شنید                          مالک ملک ثریا چه صفا داد مرا آتشی بودم و از مهر رخش سرد شدم                         ره پیموده ی ده سال به جا داد مرا نفس و بند ...
2 مهر 1394

,ویانای بابا تو این دو ماهه خیلی کنجکاو شده

دختر بابا سلام عزیزم ... اینا عکس های شماست توی دو ماهگی البته سعی می کنم عکسای متفاوتی از ماههای قبل بذارم دارم ردیفشون می کنم .... دخترم چیزی که من می خوام با این عکسات نشون بدم پا گذاشتنت تو مرحله کنجکاویه .... از این به بعد شما نسبت به خیلی چیزا کنجکاوی نشون می دادی حتی موقع خوابیدن اگه موردی پیش می اومد حاضر بودی با چشم پر از خواب بیدار بمونی و نسبت به اون مورد کنجکاوی کنی ...
20 شهريور 1394

اولین روزتولد

سلام ویانای بابا .... خوبی بابا ؟ امروز دوم تیر ماه 1394 ششم ماه رمضان ... شما امروز صبحح ساعت 10 بدنیا اومدی ....دو روز زودتر از اونی که منتظرت بودیم .... جیگر طلای بابا .... شما توی بیمارستان صارم بدنیا اومدی ... با اومدنت اونقدر خوشحالم کردی که نگو ... یادم میاد وقتی که بدنیا اومدی منو خواستن که برم لباس عوض کنم و بیام تو اتاق عمل و ناف تورو ببرم ... آخه یه رسم قشنگ تو بیمارستان صارم هست که موقع بدنیا اومدن پدر ناف بچه رو می بره .... عزیز دلم قرار هست دو روز شما با مامانی تو بیمارستان بمونی تا مرخصتون کنن   ...
13 شهريور 1394

اولین مطلب در ششمین روز قبل از تولدت

سلام بابایی... ویانای من ... امروز پنجشنبه اولین روز ماه مبارک رمضان سال 1394 هست ؛ میشه گفت شاید اگه پیش بینی ها درست از آب دربیاد یک هفته قبل از به دنیا اومدن تو عزیز ترین هدیه خداوندی هست ...  میدونی من و مامانت تقریبا چندماهی میشه که دنبال یه اسم قشنگ و با مسما برای تو می گشتیم  ... این امر خیلی فکرمون رو مشغول کرده بود ... تا جایی که گاهی وقتا دیگه از فکر کردن به این مسئله دست می کشیدیم و سعی می کردیم بهش فکر نکنیم .... در واقع ویانا از اسم هایی بود که من و مامانت از همون اولین روز بهش فکر کرده بودیم  اما خیلی زمان برد که بدونیم این همون اسمی هست که دنبالش هستیم ... در واقع باید روزگار اینجوری می گذشت تا ویانا واقعا بهمون ثا...
13 تير 1394